#image_title

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، گلعلی بابایی در ادامه روایت سفر حج خود و نگارش کتاب “غوغای غبار” می‌گوید: شما 40 روز قرار است در عربستان باشید و به فراخور زمان و مکان، یک سفر یا زیارت دوره‌ خواهید داشت. من هم هر جایی که می‌رفتم به فراخور آن نقطه و زمان، یک شخص در ذهنم تداعی می‌شد؛ مثلاً در یک مکان ناگهان اسم و تصویر یک شهید به ذهنم می‌آمد و احساس می‌کردم اینجا باید به یادش باشم. 

آخرین جایی که با “محمود پیربداغی” بودم شبه‌جزیره فاو بود؛ از قبل خیلی باهم بودیم، در گردان حبیب و مالک اشتر ولی آخرین باری که با او بودم و به شهادت رسید شبه جزیره فاو بود. چون عربستان هم شبه جزیره است، من احساسم این بود که در عربستان همه جا یک نفر همراه من هست و اون هم کسی نیست جز “محمود پیربداغی”؛ رفیق شفیق خودم که باهم عهد اخوت بسته بودیم و به عشق او اسم پسرم را محمود گذاشتم. 

خیلی از جاهای دیگر با سایر شهدا هم خاطره‌بازی می‌کردم. اگر کتاب را بخوانید می‌فهمید که در فرازهایی از آن، من شب‌ها با نیت هرکدام از شهدا می‌رفتم و ذکر می‌گفتم. یک جاهایی هم گلایه‌ و نجوا و دردل با خدا بود که مثلاً خدایا شما اسماعیل را به قربانگاه فرستادی اما با لطف خودت اجازه ندادی قربانی شود اما اینهمه جوان در راه دین شما قربانی شدند. هرچند اینها اصلاً شاید قابل قیاس نباشد ولی زمزه‌هایی بود که با خدا می‌کردم. 

هنگام طواف هم وقتی همه در حال دعا خواندن هستند، من نفر به نفر اسم شهدا مخصوصا آنهایی که بیشتر با آنها مأنوس بودم را می‌آوردم و خاطراتشان را مرور می‌کردم که در صدر آنها هم “حمید پیربداغی” بود.

 

.

انتهای پیام/

source

توسط basahang.ir