به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، همایش ادبی و هنری «از ایران بخوان» با حضور شاعران کشور و جمعی از اهالی موسیقی، شامگاه امشب پنجم مرداد ماه در تالار وحدت برگزار شد.
در این مراسم سیدعباس صالحی وزیر ارشاد، محمد قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، جمعی از شاعران و خانوادههای شهدا حضور داشتند.
حجتالاسلام محمد قمی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی در بخشی از این مراسم صحبت کرد و گفت: شعر، شعور به اشتراک گذاشته شده غنای فرهنگ است؛ به ویژه زمانی که میخواهیم در رثای دانشمندان مجاهدی که در زمره شهیدان قرار گرفتهاند، شعر بسراییم، ارزش افزودهای پیدا میکند.
وی با اشاره به اینکه درگیر در یک جنگ ترکیبی هستیم، بیان کرد: در جنگ 12 روزه، بُعد نظامی به جنگی که دشمنان با ما آغاز کرده بودند اضافه شد و آتش بس تنها به همان بعد نظامی تعلق پیدا کرد. ابعاد مهم دیگر این جنگِ ترکیبی گاهی مغفول واقع میشود که یکی از مهمترین آنها روایت مجاهدت است و یکی از بهترین ابزارهای برای این موضوع، شعر است. اینکه شاعران به برجستگی علمی کسانی که از مشکلات این کشور گرهگشایی میکردند، اشاره کنند، کار بسیار شورانگیزی است.
قمی اضافه کرد: بخشی از شعر آن چیزی است که در ماه محرم و صفر و سوگ امام حسین میشنویم اما باید به اشعار دیگر نیز اشاره کرد، در حال حاضر، بیش از 90 نوحه و شعر برجسته با مضمون مرتبط با ایران داریم که بخشی از آن به زبان فارسی و بخشی دیگر به زبانها و گویشهای دیگر است. یکی از این اشعار که بسیار خوب هم خوانده شد، همین شعر ای ایران است.
رییس سازمان تبلیغات اسلامی تاکید کرد: بدون شک، شعر به گونههای مختلفی تجلی مییابد و هنوز هم امید داریم که از شعر معجزههایی ببینیم. شعر درباره ایران و شهدای ایران حتما از همین معجزهها هست. فراموش نکنید که روایت جنگ و شعر در مورد جنگ در همه فرهنگها نقاط عطف آفریده است.
در بخش دیگری از این مراسم، شاعرانی از کشورهای سوریه، هندوستان، پاکستان و افغانستان، با موضوع جنگ 12 روزه شعرخوانی کردند. علیمحمد مودب، میلاد عرفانپور و اعظم سعادتمند نیز از جمله شاعران ایرانی بودند که شعرخوانی کردند.
در پایان این مراسم از خانواده شهدای هستهای ایران تقدیر به عمل آمد.
برخی اشعار قرائت شده در این مراسم به شرح ذیل است:
علیرضا قزوه:
دل را رها ز دام مرید و مراد کن
هر کار میکنی همه با اعتقاد کن
ای عشق تو شهادت روز قیامتی
ما کشته توایم به ما اعتماد کن
ای دل چو با علی و محمد قرین شدی
یاد از علی محمدی زنده یاد کن
مانند شهریاری وارسته آن مجید
با نفس خود به رسم بزرگان جهاد کن
تا خصم قصد دین تو، ملیت تو کرد
یادی ز داریوش رضایینژاد کن
ما مصطفای احمدی روشن توایم
فردا به درد و غربت ما استناد کن
چون محسن دلاور ما فخرزاده کو
مانند او کماند، خدایا زیاد کن
یک روز مثل مهدی طهرانچی شهید
با هرچه رفتنیست بیا خیرباد کن
سیدامیر فقهی ما با حسین بود
او را قرین حضرت زینالعباد کن
عباسی عزیز! فریدون روزگار!
با خیل ماردوش یزیدی جهاد کن
یک جلوه از مجید تجن جاریایم ما
ما را رها چو چشمه از این انجماد کن
از این همه شهید علمدار یاد کن
مانند مینوی شو و عبدالحمید باش
فکری برای توشهی روز معاد کن
***
علیمحمد مودب:
هوای تو آزادی و شادی است
زمین تو میدان آزادی است
پری از گُل و خنده و یاکریم
پر از یاکریمی تو هر پنجره
پر از یاکریمی تو هر حنجره
تو ما را دل جستوجو دادهای
وزان جستوجو آبرو دادهای
تو آموختی رسم فریاد را
تو آتش زدی بیخ بیداد را
در آتش چو مشروطه خود سوختی
به ما درس آزادی آموختی
وطنخواهی از تو پرآوازه شد
به تو نام ایرانزمین تازه شد
عدالت تو از حاکمان خواستی
ز شاهان تو این مُلک پیراستی
دماوند تصویر پایندهات
بهار و مدرس نمایندهات
تو سهراب را شهر رویا شدی
پناه دل تنگ نیما شدی
تو جمع خراسان و گیلان شدی
تو آیینه حُسن ایران شدی
لر و ترک و کرد و عرب جمع شد
دماوندت این جمع را شمع شد
دماوندت آرامش جان ماست
نماد سر سربلندان ماست
همه با تو سبز و شکوفا شدند
چنین در تو منهای ما، ما شدند
خمینی چراغ جماران توست
امام تو، پیر شهیدان توست
سلام تو اسلام را زنده کرد
امام تو این نام را زنده کرد
به جز تو از آن یار، دعوت که کرد
به سوگ امامش، قیامت که کرد؟
تو شهر شهیدان جاوید ما
تو در آخرین رزم امید ما
جهان محو تصویر طوفانیات
خداحافظی با سلیمانیات
اگر چند گاهی دلآشفتهای
تو با شرق، از آسمان گفتهای
امید است نام شهیدان تو
امید است قاسم سلیمانیات
امید است یار خراسانیات
تو آوازه تازه مشرقی
به تو گرم هر سو دل عاشقی!
دل گرم این ملک و کشور تویی
تو تهرانی، امید خاور تویی
ندیم سرسوی از کشور هند
تیر آرش تیری از غیب است و ما تیر توایم
عاشقی از هند و پاکستان و کشمیر توایم
چشم ما بیمار چشم حضرت سید علیست
ما مریدان آشنا با حضرت پیر توایم
بعد از آن مردی که زنجیر غلامان را شکست
ما همه در عاشقی پابست زنجیر توایم
تا تو ایران منی اسلام من پاینده است
پیروان راه اسلام جهانڰیر توایم
ما همه شب تا سحر دست دعامان با شماست
ما همه چشم انتظار فتح نخجیر توایم
دست تو بر کعبه دلهای ما پرچم شدهست
ما همه سرباز تو با تیغ و شمشیر توایم
خط تو آیینهدار خط زهرا و علیست
ای حکیم عشق ما محتاج تدبیر توایم
سیداحمد شهریار از کشور پاکستان
به تن زخم تبر دارد ولی از پا نمیافتد
درخت، ای بادها! خم میشود اما نمیافتد
چهل سال است هر شب نقشههایی میکشند آنجا
ولی هیچ اتفاق تازهای اینجا نمیافتد
از این پس هرکسی که بشنود لفظ شجاعت را
یقین دارم به یاد هیچکس جز ما نمیافتد
همان دشمن که میگفتی سخن از زور بازویش
ببین حالا که از چشمت میافتد یا نمیافتد
که میگوید که هر بمبی که بر ایران بیندازی
شبیه و بدترش بر بندر حیفا نمیافتد؟
شما کودککش و صهیونی و خونخوار میمانی
و نامی را که میخواهید هرگز جا نمیافتد
به بسترهایتان از دیدن سجیلها زین پس
هراسی در دل هر غاصب بیگانه میافتد
و هر صهیونی ترسو که گم کرده است گورش را
مسیرش تا ابد به مسجدالاقصی نمیافتد
چه زیبا با زبان موج میگوید خلیج فارس
به پای فاضلابی چون شما دریا نمیافتد
***
میلاد عرفانپور:
بشکوه دژی است آسمانوار اینجا
عقل است زمین و عشق معمار اینجا
آمیخته خون این همه دانشمند
با خون نظامیان عیار اینجا
بر سردر دژ به خون نوشتیم و به جان
هرگز ره و رسم ما ندارد پایان
ایران به عقب بازنگردد هرگز
هرگز به عقب بازنگردد ایران
هم دانش و هم قوت بازو دارد
از شوق و امید برج و بارو دارد
ایران به هزار طرح نو غوغا کرد
با برنوی جنگی که به پهلو دارد
در آتش تهدید هراسان نشود
هر ناکس را دست به دامان نشود
بگذار بتازند ز هر سو دیوان
ایران دژ دانش است و ویران نشود
دیری است دل از مردم دنیا برده
خاکی است ولی به آسمانها برده
هر گوشه این ارگ چهل سرو رشید
در خون رسته سر به ثریا برده
سیده تکتم حسینی ـ شاعر افغانستانی
هر موشکی به سمت تو می آمد، اول میان خانه من افتاد
باروتها به سقف تو باریدند، آتش به جان خانه من افتاد
فصل بهار خانه همسایه، سوی تو از اراضی بیگانه
از لابلای نرده که سوز آمد، برگ خزان خانه من افتاد
روح تناور تو بلایت شد، در حقت ای درخت جنایت شد
دندان ارّه تیز برایت شد، سرو جوان خانه من افتاد
دیدند خوشههای نجیبت را، خندان و سرخ، گونه سیبت را
فوج ملخ به مزرعهات رو کرد، آفت به نان خانه من افتاد
از یک تبار و خاک و وطن ماییم، یک روح در میان دو تن ماییم
اشک فغان سوگ عزیزانت، از دیدگان خانه من افتاد
بامت بلند باد که در تاریخ، هرگاه پتکهای زیادیخواه
انداختند سقف و ستونت را، خانه به خانه، خانه من افتاد
دورت بگردم ای که چنین ماهی، ای سرزمین خنده و خونخواهی
عمری شعاع روشن خورشیدت، بر آسمان خانه من افتاد
***
اعظم سعادتمند:
با رفتگرهای سحرخیز خیابانت
با شور و شوق هفت صبح دور میدانت
با حرفهای رادیو در تاکسیهایت
با قبضهای آب و برقت، قیمت نانت
کیف و کتاب و دفتر و نان و پنیر و سیب
با خندههای راه خانه تا دبستانت
با کارگرهای نجیب سخت مشغولت
در هرم تابستان و سرمای زمستانت
از روزهای سخت با قصد فراموشی
هی راه رفتن راه رفتن زیر بارانت
با عینک تحلیلگرهای سیاسی که
گویا خبر دارند از پیدا و پنهانت
با این سرود ملی در بادها افشان
با جلوهی سبز و سفید و سرخ طوفانت
با رزم سرداران همواره کفنپوشت
در جنگل و دریا و در کوه و بیابانت
من میشناسم راه و رسم و خلق و خویت را
بیش از همه اما وطنجان با شهیدانت
انتهای پیام/