#image_title

بارون میزنه رو شیشه های خاک گرفته
یه کافه ساکت یه صندلی خسته
دستامو میکشم رو رادیو قدیمی
یه پیچ رو میچرخونم صداش پر از غمه

یه ملودی از یه جای دور
یه صدای آشنا یه خاطره مغرور

اون ترانه که با هم زمزمه میکردیم
حالا از دنیای دیگه پخش میشه همین جا
صدامو میشنوی هنوز همون جوری میخونم
اگه گوش کنی شاید دوباره برگردی این جا

دور میز کنار پنجره جای خالیت
فنجونت هنوز اینجاست اما تو کجایی
گفتم یه روز برمیگردم اما دیر شد
حالا فقط این آهنگ برام موند

source

توسط basahang.ir